-"به کجا چنین شتابان؟" گون از نسیم پرسید. -"دل من گرفته زینجا, هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟" -" همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم ..." -"به کجا چنین شتابان؟" -"به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم..." -"سفرت به خیر اما ,تو و دوستی , خدا را چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی , به شکوفه ها, به باران, برسان سلام ما را." از محمد رضا شفیعی کدکنی پی نوشت: نمیدونم ربظش چیه؟ خودتون پیدا کنین... اما میدونم که خونه نشینیمون تو این روزها (یعنی دیروز و امروز ) که علتش چیزی جز بارش این برف زیبا نیست یه جورایی حس و حال بسته پا بودن رو بهم القا کرده، نه میشه خرید رفت نه ...، ا...